معنی موجودی افسانهای
حل جدول
انت
موجودی تکیاختهای
باکتری
موجودی داستانی
دوالپا
مرغی افسانهای
ققنس
کاپیتان افسانهای
نمو
کوه افسانهای
قاف
لغت نامه دهخدا
موجودی. [م َ] (حامص) موجود بودن. مقابل معدومی. || (اِ) نقد. آنچه برجای است. آنچه از پول و اعتبار و ارز و لوازم و ابزار و اشیاء وجود داشته باشد. هرچه از مال و پول فی الحال موجود باشد: از دفترها همه ٔ موجودی را امروز از انبار گرفتم.
ترکیب ها:
- موجودی صندوق. موجودی دریافتی. موجودی داین. موجودی مدیون.
مترادف و متضاد زبان فارسی
پول، اعتبار، موجودیت
واژه پیشنهادی
فرهنگ واژههای فارسی سره
دارایی
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی هوشیار
نقدی، آنچه از پول و اعتبار و ارز و لوازم و ابزار و اشیاء وجود داشته باشد
معادل ابجد
277